این شعر ها رو یه دوست قدیمی برام نوشته:
زندگی عبور شمعی است از عمق مرداب مجالی تا خاموشی من نیست
و
در این دیار بی کسی کسی به در نمیزند به دشت پر ملال ما پرنده پر نمزند
اسمان چشم ابری خداست نگران همیشه من و تو خدا اینجاست اسمان بهانه ست